Blog Archive

Thursday, January 17, 2008

یک داستان و خاطره سکسی - طلاق و تجاوز












*** طلاق و تجاوز ***

چیزی که خیلی عذابم می داد یه اتفاق دیگه بود... حدودا دو هفته ای از طلاقمون گذشته بود.. روزهای اول بود و خیلی تحمل دوری دخترم ، پریسا واسم سخت بود صبح تا شب توی خونه می نشستم و گریه می کردم... عموم بهم پیشنها د داد که مهناز جون ، دوباره برگرد شرکت و خودتو سرگرم کنم که بیکار نباشی ....... با اینکه اون شرکت هم خاطرات آشناییم با آرش و اون مهناز شاد و سرحال قبلی رو واسم زنده می کرد اما بازم قبول کردم ... خلاصه هر روز به آرش زنگ می زدمو التماس می کردم که پریسا رو بهم بده ... می گفتم تو که از صبح تا شب خونه نیستی و نمی تونی واسش پدری کنی خواهش می کنم بذار کنار من باشه...
یه روز که توی شرکت نشسته بودم وقت ناهار بود و بقیه داشتن توی اتاق غذا می خوردن منم نشسته بودم پشت میزم و سردرد رو بهونه کرده بودم تا یه کمی با خودم خلوت کنم.. یهو گوشیم زنگ خورد.. از دیدن شماره آرش جا خوردم ... فکر کردم دلش به حالم سوخته .. سریع دکمه رو زدم و جواب دادم .. خیلی گرم باهام صحبت می کرد .. بهم گفت من فکرامو کردم تو راست میگی من نمی تونم ازپریسا خوب مراقبت کنم ... مامانم هم هر چقدر بهش خوب برسه بازم نمی تونه جای تو که مادر واقعیش هستی رو پرکنه... پریسا هم همی بهانه تو رو می گیره.. اگه موافق باشی من پریسا رو می سپرم به تو .. اون با تو راحت تره.. از خوشحالی زبونم بند اومده بود .. مدام ازش تشکر می کردم ..بهم گفت فردا پنج شنبه است من سعی می کنم زودتر برم خونه و به پریسا برسم و آماده اش کنم تو بیای دنبالش ... گفتم چرا مگه کسی پیشش نیست ؟ گفت : چرا مامانم مواظبشه .. ولی عصر باید بره دیدن یکی از دوستای قدیمیش واسه همین خودم میرم خونه ... خواستم بگم کاش اون موقع ها هم می تونستی بعضی وقتا زودتر بیای خونه اما دیدم گفتنش هیچ فایده ای نداره الان...
شب که رفتم خونه و موضوع رو به مامانم اینا گفتم اونا هم مثل من خوشحال شدن. بابام گفت بالاخره آرش سر عقل اومد ... تا صبح از خوشحالی خوابم نمی برد. دوست داشتم زودتر عصر بشه من برم پیش پریسا ... ، بالاخره اون لحظه ای که منتظرش بودم رسید.. یه زنگ به آرش زدمو گفتم من دارم راه می افتم تو الان کجایی ؟ خنده عجیبی کرد و گفت من الان تو خونه پیش پریسا هستم... ما منتظریم... ، با خوشحالی سوار ماشین شدم و راه افتادم به طرف خونه آرش اینا.. خیلی سرحال بودم و غم و غصه هام یادم رفته بود.. چند دقیقه بعد جلوی در بودم ... زنگو زدم و آرش در رو باز کرد ... از توی حیاط که داشتم رد می شدم یه حس استرس و شادی تو وجودم بود.. استرس به خاطر اینکه واقعا میشه به همین راحتی پریسا بیاد پیش من .. شادی به خاطر اینکه تا چند دقیقه دیگه عزیز دلم توی بغلمه ... رسیدم جلوی در رو دیدم در بازه .. رفتم تو .. آرش یه رکابی با یه شلوارک پوشیده بود.. یه ذره جا خوردم ... گفت : سلام مهناز خانوم خوشگل . خیلی گرم باهام حرف می زد و خودمونی احوالپرسی می کرد انگار نه انگار چه بلایی سرم آورده بود...

گفت بشین یه چیزی واست بیارم گلوت تازه بشه. .گفتم ممنون.. پریسا کجاست ؟ گفت تو اتاقشه خوابیده... خواستم بلند شم برم ببینمش که گفت نه... مهناز جون چند دقیقه پیش خوابیده بذار تا تو اینجا هستی یکمی بخوابه بعد خودش بیدار میشه... نخواستم اصرار کنم ترسیدم عصبانی بشه و نظرش عوض بشه..نشستم سر جام.. تازه چشمم افتاد به تلویزیون که داشت یه فیلم نیمه سکسی نشون میداد... گیج شده بود از این کارای آرش .. می دونستم از این چیزا نگاه نمی کنه... با یه سینی شربت اومد کنارم نشست و گفت ببینم ویسکی می خوری ؟ نمی دونستم داره شوخی می کنه یا جدی می گه ... همین جوری نگاش می کردم ... خندید و گفت واست شربت آوردم می دونم نمی خــوری ... ولی آخه فیلم سکسی بی شربت که نمی شه ...

دوباره بلند خندید.. گفتم آرش حالت خوبه ؟ منظورت از این کارا چیه ؟ قیافه اش جدی شد و گفت ببخشید منظوری نداشتم ...روبه روم نشست و بهم گفت شربتو بخور .. باید اعتراف کنم که هنوزم تو وجودم یه ذره ترس داشتم ازش... به خاطر پریسا نمی خواستم رو حرفش حرف بزنم .. لیوانو برداشتم و یه کم خوردم .. سرو صدای فیلم در اومده بود و بدجوری توی سکوت ما پارازیت شده بود ... صدای آه و اوه زنی که توی فیلم بود باعث شد ناخواسته یه نگاه به تلویزیون بندازم.. انگار یکی داشت کسشو می خورد پاهاش باز بود و سرشو آورده بود بالا و چشماشو بسته بود ...آرش گفت : هنوزم از این فیلما دوست داری ؟ باز داشت عصبیم می کرد..گفتم من باید زود برم خونه... خواهش می کنم پریساو بیدارش کن بریم... خیلی خونسرد گفت باشه ... تا یه چیزی بخوری خودش بیدار میشه ...نگران نباش .. گفتم : آرش میشه کانالو عوض کنی ؟ گفت : تو چرا همین جوری با مانتو و روسری نشستی ؟ نمی خوای اینا رو دربیاری ؟ واسه کی اینا رو پوشوندی ؟ من ؟ من که قبلا همه اینا رو دیدم ؟ خوشم نمیاد اینجوری نشستی ... خودشم می دونست که نمی خوام عصبی بشه و به حرفاش گوش میدم...واسه همین ارد می داد...

با خودم گفتم راست میگه دیگه این که همه جاتو دیده .. بلند شدمو مانتو روسری مو در آوردم . زیرش یه تاپ زرد ، تنم بود ... خواستم روسریمو بندازم روی شونه هام که ترسید م از نگاه آرش ... بی خیال شدم و نشستم... بهش گفتم انگار تو هم از این فیلما دوست داری ! خندید و گفت : احساس می کنم اولین باره که دارم بدنتو می بینم .. . سرخ شدم و خودمو با بشقابی که روی میز بود سرگرم کردم...لعنتی چرا این کارا رو می کرد؟ واسه چی از این حرفا می زد؟ دلم می خواست برم پریساو بردارم و زودتر از اینجا خلاص شم.. بهش گفتم آرش لطفا کانالو عوض کن ... ما دیگه زن و شوهر نیستیم. با صدای خیلی بلندی خندید و گفت باشه عزیزم ... زد روی یه کانال کاملا سکسی ... دو تا زن بودن که یکیشون داشت با چیزی مثل کمر بند که بسته شده بود دور کمرش و جلوش هم یه کیر مصنوعی بود اون یکی رو می کرد... خشکم زده بود .. دیگه فهمیده بودم که آرش می خواد منو اذیت کنه..دیگه چیزی نگفتم ..گفتم بذار هر غلطی که دلش می خواد بکنه.. از جاش بلند شد و اومد کنارم نشست و گفت این کانال چطوره ؟
خودمو یه کم کشیدم عقب و گفتم این قدر مقدمه نچین.. چی می خوای بگی ؟ واسه چی داری این کارا رو می کنی؟... یه دستشو انداخت دور کمرمو منو یه کم کشید سمت خودشو گفت این کارام خیلی عجیبه ؟ یه روزی دوست داشتی من از اینکارا بکنم... حالا چی شده ؟ خیلی کارام واست عجیبه ؟ خواستم خودمو بکشم کنار اما نتونستم چون دستشو خیلی محکم گرفته بود... صورتش یه کمی عصبی بود.. اخم کرده بود و خیلی خشن نگام می کرد.. داشتم کم میاوردم ..نمی دونستم چی کار کنم.. گفتم آرش ...چی کار می خوای بکنی ... دستشو از روی شلوار کشید روی کسم و گفتم هیچی ... فقط بهت ثابت می کنم که اون حرفی که اونشب زدی واست خیلی گرون تموم میشه... پاهامو جمع کردم اونم دستشو برنداشت همون جوری گفتم کدوم حرف؟ گفت یادته گفتی اگه کیر منم مثل مال اونا بود دنبال اونا نمی رفتی ...بهش گفتم من اونشب عصبانی بودم آرش .. همین جوری یه چیزی گفتم باور کن منظوری نداشتم ... آرش عصبی تر بهم گفت .. اااا خب باشه منم الان دارم همین جوری این کاررو می کنم ... منظوری ندارم... دستشو کشیدم کنار و داد زدم .. پریسا کجاست ... زود باش بیارش من می خوام برم...

از جام بلند شم اما با اون دستای قویش دستمو گرفت و کشید و گفت کجاااا .. بشین .. صدای تلویزیون رو یه کم دیگه زیاد کرد و رکابی خودشو درآورد... کم مونده بود بزنم زیر گریه ... بهش گفتم آرش تو هیچ وقت نفهمیدی کجا باید چه کاری رو انجام بدی... از تاپم گرفت و منو کشید طرف خودشو با دو تا دستاش صورتمو گرفت و لباشو گذاشت روی لبام نمی تونستم بهش غلبه کنم زورم اصلا بهش نمی رسید... خصوصا حالا که عصبی بود ... دو تا دستامو گذاشته بودم روی سینشو هلش می دادم عقب ولی زورم خیلی کمتر بود.. زبونشو تا ته کرده بود توی دهنم داشتم خفه می شدم .. بالاخره لبم رو ول کرد و گفت زیاد تقلا نکن چون هیچ کاری نمی تونی بکنی .. تازه اگه سرو صدات بلند شه و پریسا بیدار بشه و تو رو تو این وضعیت ببینه خیلی بد می شه پس سعی کن بهت خوش بگذره منم قول می دم کاری کنم که دیگه تا عمر داری هوس اون کیرا که تو فیلم می بینی به سرت نزنه... بغضم گرفته بود گفتم ترو خدا ولم کن ... آرش من فقط پریسا رو می خوام...

موهامو از دور صورتم جمع کرد و زد عقب ... سرشو آورد جلو گردنمو لیس زد ...رفت سمت گوشم و با زبونش یه کمی روی لاله گوشم کشید و همون جوری دم گوشم گفت از بعد عروسیمون یه سکس درست و حسابی نداشتیم من بهت مدیونم مهناز ...باید جبران کنم فقط اشکالی نداره این 3 و 4 سال رو توی یه روز جبران کنم ؟.... سرمو بردم عقب و خواستم چیزی بگم که گفت نه... حتما از نظر تو هم اشکالی نداره .. کی از سکس بدش میاد... تو هم که عاشق این فیلما هستی .... بهش گفتم صدای اینو کم کن لعنتی ... می خوای همه بفهمن... مگه نمی گی پریسا خوابه؟ یه لیس به گونه ام زد و گفت پریسا با این سرو صدای قشنگ بیدار نمی شه با جیغ و داد تو بیدارمیشه .. حالا اینقدر حرف نزن ...دستشو گذاشت روی سینمو داشت می مالیدش.. دستشو گرفتم که بکشم کنار اما به تندی دستم و عقب زد و بهم گفت اگه بخوای از این اداها در بیاری نه تنها پریسا رو نمی بینی بلکه جوری می کنمت که زنده نمونی... بغضم ترکید.. گفتم آرش به خاطر پریسا ... فریاد زد بسه دیگه ... گفتم ساکت باش... بیا دراز بکش اینجا روی زمین .. از روی مبل بلند شدم و دراز کشیدم روی زمین... اونم خوابید رومو گردنمو می بوسید.. ازش می ترسیدم ... چون یه دونه بهانه زندگیم دستش بود ...

به خودم دلداری می دادم که یکباره دیگه ، تحملش کن عوضش اگه راضی باشه پریسا رو بهت می ده... سعی می کردم کاری نکنم که بیفته روی لج به زور جلوی هق هق گریه ام رو گرفتم و سعی کردم خودمو آروم کنم... اشکامو پاک کردمو دستامو گذاشتم روی بازوهاش .. یه نگاه بهم کردو مشغول کارش شد..اومد سمت بالای سینه هام ... محکمتر می بوسید و گاهی هم می مکیدشون...جلوی تاپم زیپ داشت .. زیپشو کشید پایینو تاپم رو در آورد ...سرو صدای اون فیلمی که داشت پخش می شد به اوجش رسیده بود ..آرش هر چند دقیقه یه بار به تلویزیون یه نگاهی می انداخت ولی من جوری خوابیده بود که نمی تونستم ببینم...هر چی بود خیلی حشریش کرده بود داشت نفس نفس می زد و با یه دستش بعضی وقتا کیرش رو می مالید.. از روی سوتین یه گاز از نوک سینه ام گرفت و اون قسمتی که بیرون بود از بالای سوتینم رو می بوسید... یه کمی رفت عقب و شروع کرد به مالیدنش ... خیلی محکم می مالید .... بعد از چند دقیقه که خسته شد سوتینمو درآورد و شروع کرد به خوردن سینه هام ... نوکشو گرفته بود توی دهنشو و محکم می مکید ...

حالت خودمم داشت عوض می شد ...از درد سینه ام هم لذت می بردم ...دستمو به آرومی روی بازوهاش حرکت می دادم.. همه سینه ام رو با زبونش خیس کرده بود از دو طرف سینه هام گرفت و فشار داد بهم و از روی چاک وسطش لیس می زد و زبونشو فرو می کرد توش...یه کمی اومد پایین تر و از زیر سینه ا م تا بالای کمر شلوارم رو لیس زد .. زیپ شلوارمو کشید پایین و به تندی شلوارم رو از پام در آورد ...پاهامو از هم باز کرد و انگشت وسطی اش رو کشید روی کسم نتونستم جلوی خودمو بگیرم بی اختیار گفتم آآآآآآآآه ... بدون اینکه نگام کنه سرشو برد جلو و اطراف کسم رو از روی شرت لیس می زد .. اینقدر این کار رو کرد که خودمم حس کردم آبم راه افتاده اما انگار خیال نداشت شورتم رو دربیاره.. من بدجوری حشری شده بودم ...دلم می خواست خودم شرتم رو دربیارم ...بالاخره بعد از چند دقیقه شرتم رو کشید پایین و یه کمی از روی شلوارکش شرتم رو مالید به کیرش ... داشتم بهت زده نگاش می کردم.. به خودم می گفتم این آرشه؟ چه حرفه ای شده ؟ اینجور سکس رو قبلا ازش ندیده بودم...خودشم انگاراز این کارش خوشش اومده بود .. چشماش رو بسته بود.. یه چند دقیقه ای که گذشت شورتم و انداخت اون ور و سرشو برد بین پاهامو یه لیس به کسم زد انقدر لذت بردم که یهو گفتم آآآآآآآآخ ... پاهامو بیشترباز کردم فکر کردم دوباره می خواد لیس بزنه اما سرشو برد عقب و نشست پایین پامو گفت پاشو مهناز ...

بعد اشاره به کیرش کرد که انگار یه بادمجون زیر شلوارکشی بود.. خیلی بزرگ شده بود .. از جام بلند شدمو رفتم طرفش حالت نیم خیز دولا شدم روشو شلوارکش رو کشیدم پایین ... یه شورت مشکی پاش بود... خواستم دربیارمش که دستمو گرفت و گذاشت رو کیرش ... یه کمی واسش از روی شرت مالیدمو وقتی دیدم خودشم چیزی نمی گه فهمیدم دیگه باید شرتشو دربیارم... تا حالا کیرشو به اون گندگی ندیده بودم یعنی بهتره بگم تا حالا کیرشو به این وضوح ندیده بود ... چون ما معمولا نصف شبا برنامه داشتیم و اونم اینقدر کوتاه بود که نمی فهمیدیم چی کار کردیم...گرفتمش تو دستمو یه ذره مالیدمش... آرش چشمش به تلویزیون بود برگشتم یه نگاه به تلویزیون کردم ... یه مرده گنده داشت یه دختر ظریف و لاغر رو می کرد .. یه جوری تلمبه می زد که دختره دو سه متری عقب جلو می شد... آرش یهو دستمو که رو کیرش بود و تکون داد و گفت نترس نوبت تو هم می شه... زود باش...دستامو گرفت و کشید پایین یه کمی دولا شدم روشو سرمو بردم جلو .. کیرش که رفت تو دهنم یه آآآآآآآآخ بلند کشید که من چند دقیقه نگاش کردم ... لبامو تنگتر کردمو سرمو تندتر عقب جلو می کردم... بعضی وقتا چشماش رو باز می کرد و یه نگاه به تلویزیون می انداخت ... دستاشو گذاشت روی سرمو محکم فشار میداد به کیرش .. تا ته حلقم رفته بود داشتم خفه می شدم .. چشمام پر اشک شده بود... می دید دارم خفه می شم اما بیشتر سرمو فشار می داد... منم لبامو بیشتر به کیرش فشار می دادم ... نفسهاش تند شده بود ... بلند شد و گفت بسه دیگه بخواب... خوابیدمو خودش پاهامو باز کرد و کیرشو گذاشت دم کسم یهو فشار داد... جوری که تا ته رفت تو.. خب منم آبم یه کمی راه افتاده بود... ولی بازم درد گرفت ... یه جیغ کشیدم...و گفتم یواش تر .... هنوز بلد نیستی ؟

نگام کرد و گفت امروز دیگه یاد می گیرم .. یه جوری نگام می کرد ... دوست نداشتم خیره شه بهم ... از نگاهش می ترسیدم... دستشو برد زیر رونامو پاهامو داد بالا و یه کمی دیگه بازشون کرد... خیلی محکم تلمبه می زد ... درد و لذتم قاطی شده بود... من هنوزم تنگ بودم چون سکسمون زیاد نبود.. شلپ و شلوپمون راه افتاده بود.. آرش کیرشو درمیاورد یهو فرو می کرد تو منم صدام دیگه از اون فیلمی که گذاشته بود بیشتر شده بود ... دیگه یادم رفته بود کجام ... داد می کشیدم... آآآآآآآآآآآااای ...آآآآآآآآآخ آرش ... به شدت تکون می خوردم ... آرش یه دستشو گذاشت روی یکی از سینه هام که با تلمبه زدنش به تندی تکون می خورد و بالا و پایین می شد... محکم می مالیدشو نوکشو گرفته بود بین انگشتاشو می کشیدش... تنم خیس شده بود . داشتم عرق می کردم... بدن آرشم سرخ شده بود ... خوابید رومو در حالیکه یکی از سینه هامو گرفت توی دهنش داشت همینطور پشت سر هم تلمبه می زد ... دردم زیاد شده بود .... داشتم جون میکندم ، واقعا داشتم جر میخوردم ، چون جوری هم خوابیده بود که نمی تونستم زیاد پامو باز کنم ... بهش گفتم آرش دارم له می شم... یه کمی دیگه تو اون حالت موند و بعد بلند شد و یه پامو داد بالا و دوباره کیرشو فرستاد تو ... دردم بیشتر شد ه بود... اینجوری خیلی بدتر شد ، تنگتر می شدم و اون بیشتر حال می کردو من بیشتر دردم می گرفت ...صدای آرشم بلند شده بود... واااااااااااای .... آآآآآآخ خ خ خ ، بد جوری فرو میکرد و تلمبه می زد من دیگه داشتم جیغ می زدم ... گفتم آرش خیلی درد داره یه ذره آرومتر ... آآآآآاااااااااااااااای ، جر خوردم .... نگام کرد و گفت باید جر بخوری ... تازه هنوز مونده ...

چند دقیقه بعد کیرشو کشید بیرون و گذاشت دم کونم ... فریاد کشیدم ... نه .. آرش از اونجا نه... ، التماست میکنم آرش ، نه نه نه ، وااای ی ی ی ی ی ی ی ، غلط کردم آرش ، غلط کردم آرش ، اما فایده نداشت و کیرشو که فشار داد یه کمی از سرش رفت تو... داشتم می مردم.... التماس می کردم دربیاره ... اما اون داشت بیشتر فشار می داد... تا نصفه که رفت تو من دیگه واقعا به غلط کردن افتاده بودم ، همینطورمی گفتم هر کاری بخوای می کنم ولی از عقب نه ، آرش... آرش نه نه ، درد داره ، آخه قبلا آرش از عقب سکس نمی کرد . قبلا ، باهام گاهی کیرشو می مالید به کونم اما هیچ وقت نخواسته بود از عقب سکس کنه... یه کمی دیگه پاهامو به زور، داد بالا و شروع کرد به تلمبه زدن... با اینکه تا ته نرفته بود تو ولی من داشتم جر می خوردم... خیلی درد داشتم و نمی تونستم خوب نفس بکشم...فریاد می زدم ... آآآآآآآآآآخ آرش خیلی پستی ... دربیارش.... وای ی ی ی ی ی مردم.... آآآآآآآآآآاخ خ خ خ آآااااا خ خ خ خ خ..... اما اون داشت کار خودشو می کرد ... با دستاش پستونامو محکم فشار میداد و میکشید وپنجه میزد و نوکشونو بین دو انگشتاش له میکرد ، وحشی شده بود .جیغ زدم ..... ، وای ی ی ی ی ی مردم.... آآآآآآآآآآاخ خ خ خ آآااااا خ خ خ خ خ..... اما چه فایده ، بازم دردم خیلی زیاد بود.... یکهو تا بیخش رو فرو کرد تو و بازم جیغه منو دراورد ، بعدش هم با دستش مرتب محکم می کوبید روی رونام و هر دو تا کونم و منو به شدت اسپنک میکرد ... ضربات در کونیهایی که بهم میزد صدای بلندی می داد و رونام می لرزید ...پاهام و رونام آتیش گرفته بود و سرخ سرخ شده بودن .... آرش هم از دیدنش بیشتر لذت می برد... سرعتشو بیشتر کرده بود ... جونم داشت در میومد... وواااااااای ی ی ی ...

کاملا خیس عرق شده بودم.... نفسم دیگه بالا نمی امد.... احساس می کردم توی بدنم داغ شده و میسوزه... از قیافه آرش معلوم بود داره آبش میاد بدجوری سرو صدا راه انداخته بود... چند بار بهم گفت خوب جرت دادم .... ، خوب گاییدمت ، هنوزم میگی کیر من مثل مال اونا نیست... مال کدوم بهتره ..هاااا...نمی تونستم جوابشو بدم ... خیلی درد داشتم ... فقط دعا می کردم زودتر ارضا بشه و کیرشو بکشه بیرون ...فکرشم نمی کردم آرش بتونه اینجوری منو به غلط کردن بندازه.. کیرشو تا ته فرستاده بود تو .. چهارتا ضربه دیگه به رونام زد و گفت زود باش بگو .... جر خوردی یا نه ... داد کشیدم آره لعنتی.... دربیارش دیگه مردم.... آآآآآآآآآآآآآآآخ.... پاره شدم.... آرش بسه دیگه.......علط کردم ، غلط کردم ....... ، چند بار دیگه تلمبه زد و یهو کیرشو کشید بیرون و سریع تاپم رو که کنارمون افتاده بود و برداشت و آبشو خالی کرد رو اون.... جوری کیرشو می مالید که گفتم الانه که کیرش نصف شه... چقدر آبش زیاد بود ... همه تاپم رو خیس کرد ... ، گفتم چرا ریختی رو لباسم احمق ... من باید اونو بپوشم الان.... یه کمی دیگه که کیرشو مالید و آبش تا قطره آخر اومد ، ولو شد و تکیه داد به مبل ... از جام به سختی بلند شدم و بهش نگاه کردم .... بهم گفت چیه ؟ ناراحتی تو آبت نیومده ... آخی ببخشید تو ارضا نشدی ... ولی خوب جر خوردی نه.... ، خوب کس و کونتو گاییدم و زد زیر خنده... بهش گفتم اشتباه نکن .. تو قبلش هم نمی تونستی منو خوب ارضا کنی چه برسه به الان که از روی لجبازی این کارو کردی.... اصلا نمیتونستم راه برم ، لنگ میزدم

با هزار زحمت و تحمل درد و سوزش ، بلند شدمو رفتم سمت دستشو یی و یه کمی خودمو تمیز کردم... یه دستی هم به سرو صورتم کشید م و تو آینه به خودم نگاه کردم ... از خودم بدم میامد... نباید می گذاشتم آرش این کارو بکنه ... اما باز به خودم گفتم هر غلطی میخواد بکنه فقط پریسا رو بهم بده... رفتم بیرون .. آرش لباساشو پوشیده بود و داشت با تلفن صحبت می کرد... تو اون فاصله منم لباسامو پوشیدم... تاپمو که نمی تونستم بپوشم همون جوری چپوندمش تو کیفم و مانتومو رو تنم پوشیدم ....تلفنش که تموم شد بهش گفتم ما باید بریم ... خنده بلندی کرد و گفت : ما ؟!!! منظورت من که نیستم ؟ گفتم نه ... منظورمو می فهمی ... پریسا رو می گم ... گفت آهااا ..... برو تو اون اتاق ببین بیدار شده یا نه.. با خوشحالی راه افتادم سمت اتاق .. دستگیره و به آرومی چرخوندم و رفتم تو .. گفتم پریسام ... مامانی ... خشکم زد... کسی توی اتاق نبود... رفتم جلوتر ... نه کسی نبود.... به سرعت برگشتم بیرونو گفتم آرش پریسا که اینجا نیست.... قیافه پیروزمندانه ای به خودش گرفت و گفت : ااااااااا نیست ؟ چه بد... اشکالی نداره هفته بعد می بینیش...فریا د زدم یعنی چی کثافت .. تا الان منو مسخره کرده بودی ... صداشو برد بالا و گفت فکر کردی اینقدر احمقم که پریساو می دم به تو... من باید برم بیرون ... زود باش تو هم برو .. پریسا پیش مادرمه ... مهناز اون حرفت خیلی عصبیم کرده بود واسه همین تصمیم گرفتم جوری جرت بدم و بگامت که دیگه اونجوری با من حرف نزنی....خیلی وقته می خواستم درست و حسابی حالت رو جا بیارم اما متاسفانه فرصت مناسبی نبود چون یا قهر بودیم یا یکیمون خونه نبود... دیدی که کیره منم دست کمی از مال اونا نداره ... حالا هم زود باش برو پی کارت... من کار دارم .. اگر یکم دیگه بمونی دوباره میکنمت و درضمن اگه بخوای به کسی بگی یا درد سر درست کنی باید بهت بگم اولا نمی تونی ثابت کنی چون مدرکی نداری ... دوما دیگه پریسا رو نمی بینی ممکنه با خودم ببرمش خارج از ایران... پس بهتره مواظب باشی ....
داشتم دیوونه می شدم ... بدجوری باخته بودم ... رفتم جلو و ایستادم رو به روش... هیچ کاری ازدستم برنمیامد .. برگه برنده من پیش آرش بود و من مثل برده هر کاری می خواست واسه بدست آوردن پریسا انجا م میدادم ... اگه پریسا رو از ایران می برد من بیچاره میشدم.. می دونستم با نفوذی که اون داره می تونه این کاررو بکنه ... فقط تونستم بهش نگاه کنم و بگم خیلی حیوونی آرش... خندید و گفت آره راست میگی ... حالا زود باش برو ... از خونه اش که اومدم بیرون مثل آدمای منگ بودم... نشستم توی ماشینو سرمو گذاشتم روی فرمونو به شدت گریه کردم... چه قدر ساده بودم که به همین راحتی حرفش رو باور کرده بودم.. یعنی آرش رو توی این چند سال نشناخته بودم... لعنت به من که اینقدر زود باورم...یه ذره که حالم جا اومد حرکت کردم به سمت خونه.... ، تا حالا هم نشنیدم که مردی که زنش رو طلاق داده باشه، بعدش بهش تجاوز کنه

تا سه روز از درد نمیتونستم بشینم یا راه برم